بیدار نشو

Dreaming Dreams No Mortal Ever Dared To Dream Before

1- هیچوقت نسبت به تهران حس خاصی نداشته م. برای من که تمام وقتم یا در اتاقم بودم و یا مدرسه، تقریباً هیچ فرقی نمیکرد که تهران باشم یا هرجای دیگه ای. در حال حاضر هم بیشتر وقتم خونه ام، تو اتاقم نه، ولی خونه ام. اما از تهران لجم گرفته. نمیدونم چرا. هر تعطیلی ای که پیش میاد دلم میخواد بریم سیاهکل. ولی البته که نمیشه. منم که بیکارم، سه نفرِ دیگه ی خانواده کار دارن.

2- چند وقتیه که وقتی دارم تو خیابون راه میرم یه سری نقاشی با اسپری میبینم. یه ":)" با اسپری سیاه. تقریباً مطمئنم که همه ش کارِ یه نفره. و دروغ نمیگم اگه بگم که این ":)"ها به کامل ترین نحو ممکن کشیده شدن. چشم ها به اندازه کافی بزرگ و با فاصله ی درست. و یک پرانتز بجای لب. یک پرانتز با فاصله ی به اندازه از چشم ها و گودیِ به اندازه. یه ":)"ِ کامل. بعضیاشون رو دیوارن، بعضیا رو ازین صندوق خاکستریا (من نمیدونم که اونا چی ن ولی یه ربطی به برق دارن گویا.) حتی بعضیا روی کناره ی جوب آب. این ":)"ها به قدری کامل ن و به قدری درست و شبیه هم کشیده شده ن که نمیتونم حضورشون رو ندیده بگیرم. خوشحال میشم وقتی میبینمشون. خوشحال میشم وقتی فکر میکنم که یه نفر، نصفه شب، پاشده رفته جاهای مختلف شب با اسپری سیاه ":)" کشیده و اون هم نه یه ":)"ِ معمولی، یه ":)"ِ عالی.

3- در حال حاضر من فقط حرص میخورم. فقط. از دست یه سری آدما. از دست خودم. یه انیمه ای هست به اسم "Death note" که من نمیبینمش ولی داستانش رو میدونم تقریباً. یه دفترچه ی سیاه رنگی ـه که اسم هرکی رو توش بنویسی میمیره. به همین سادگی. منتظرم دستم به اون دفترچه برسه و یه اسم رو توش بنویسم و تمام. البته منتظر این هم هستم که روزی تو صحرا به چراغ جادو و غول درونش برخورد کنم و سه تا آرزوم رو بگیرم. راستش از وقتی یادم میاد داشتم به این فکر میکردم که این سه تا آرزو چی باشن.

4- اگه کسی پیشنهادی داره که من این ایام  رو چطور بگذرونم بگه لطفاً. همه ی طلاهای ادبی امسال یا دارن کنکور میدن و یا دارن از بهمن میرن دانشگاه. هرگونه پیشنهاد کتاب خوندن/فیلم دیدن با یک ":/" جواب داده خواهد شد.

+ تاريخ دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۳ ساعت 18:13 نويسنده نرگس.پ |